دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

خون ایرانی ؛ خون شهاب ؛ خون ایرانی

مصطفی : شهاب میتونی با من بیای میخوام برم خون بدم


شهاب : برو بابا من درس دارم..حسش نیست


مصطفی : جان من بیا ...یه لحظه با دوستت بیا درسو  بیخیال


شهاب: ای بابا.. دست گذاشتی روی نقطه ضعفم .. دوست .. خیلی خوب بریم رفیق


سلام .. سلام .. سلام ... سه تا سلام برای تمام دوستان عزیزم ... خوب فصل امتحانات شروع شده و همه درگیر درسو مشق و زندگی هستن .. من هم امیدوارم که تا الان تمام امتحاناتتون رو خوب داده باشید ... خیلی خوبه که ما میریم خون میدیم .. بعضی از مردم هستن که نیاز دارن که خون بگیرن ... و ما به اونا کمک میکنیم .. بعضی از مردم هم لازم دارن که خون بدن ...


مصطفی : سلام ... امدم خون بدم ... چه کاری لازم انجام بدم ؟


دختره : شما هم میخواید خون بدید آقا ؟


شهاب : 


دختره : آقا ؟


شهاب : انشاالله سری بعدی ، که بابا و مامانم هم باشن میام ...


خوشبختانه چون خون ایرانی توی رگ های ما هست و فرهنگ بسیار زیبایی هم داریم نمیتونیم ببینیم که چند نفر در گوشه کنار کشورمون و یا حتی جهان دارن میمیرن ... پس میریم خون میدیم تا بتونیم جون مردم را نجات بدیم ... و سازمان هایی که در این ارتباط دارن توی ایران کار میکنن بسیار خوب عمل کردن ... 


2 روز بعد


شهاب : علی با من میای بریم خون بدیم ...



تازه کارت خون هم میدن که میتونی همه جا جار بزنی که من خون دادم 



آقا : ببخشید ، آقا , آقا کاری داشتید ؟ میخواید خون بدید ؟


علی : بله آقا .. ایشون میخوان خون بدن


شهاب :نههههههه.... پس اون دختر خانومه کو که خون میگرفت ...


آقا : ایشون منتقل شدن به یه مرکز دیگه .. بلاخره میخواید خون بدید یا نه ؟


شهاب : ها ... چیزه ... پشیمون شدم .. اینجا تمیز نیست میترسم HIV بگیرم ..




دلیل به وجود امدن یک بچه به اسم شهاب

شهاب : بابا چرا تو و مامان تصمیم گرفتید که خواهرمو به وجود بیارید ؟


بابا : خوب معلومه دیگه ما اون موقع یک سال بود ازدواج کرده بودیم و دوست داشتیم که یه بچه داشته باشیم که بتونیم تربیتش کنیم و اون بزرگ بشه و عصای دستمون بشه .


شهاب : خوب بعدش چه کار کردین ؟


بابا : اه .. یادش بخیر..چه روزایی بود..از اونجا شروع شد که منو مامانت یه روز تو خونه تنها بودیم بعد مامانت گیر داد که روی شلوار من یه چیزی ریخته بعد دستشو اورد و  ...


شهاب : بابا ...


بابا : خوب ٫ پس چی؟


شهاب : منظورم اینه که بگو بعد از خواهرم چرا تصمیم گرفتید که منو به وجود بیارید ؟


                                            

سلام ... خوب اول از همه از همه ی دوستانی که امدن و نظرات زیبا دادن تشکر میکنم ... دلیل غیبتم این بود که متاسفانه پدربزرگم فوت کرد..البته ۳ هفته پیش و خوب من دیگه حالو حوصله ی آپ کردن نداشتم (( دروغ گفتم تنبلیم شد مثل چی ))‌...و بعد از این داستان ها هم امتحانات میان ترم شروع شد .

تا حالا از پدرومادرتون پرسیدین که هدفشون چی بوده از به وجود اوردن شما ؟ خوب اونایی که نسل قدیمی بودن که هیچ هدفی نداشتن چون اون موقع رسم بوده که هر کسی بچه ی بیشتری داشته باشه کلاسش بالاتره و دیگه اهمیتی به خیلی چیزا مثل مدرسه و دانشگاه و تحصیلات داده نمیشد ( مثلا دوران پدر و مادر های ما ) ولی حالا خانواده ها انقدر پیشرفته شدن که دیگه برای کوچکترین هزینه هم برنامه ریزی میکنن ... خلاصه بگذریم ... تا حالا پرسیدین از پدر و مادرتون که چه هدفی داشتن که شما رو به وجود اوردن .. اصلا چی شد که تصمیم به همچین کاری کردن ...خوب من این کارو کردم( و پشیمونم )


بابا : خوب راستش ... إ إ إ إ‌ إ ... راستش ...


شهاب : بگو دیگه .. دوست دارم بدونم ... میخوام بدونم چه فکری کردین ؟ بدو بدو


بابا : خوب الان میگم بذار دارم جملاتمو اماده میکنم ...


شهاب : ایولا .. حتما دلیل باحالیه که داری روی گفتش فکر میکنی ( خوشحال میشویم )


بابا : خوب داستان از این قرار بود که اون موقع که ما بندرعباس بودیم یه روز منو مامانتو خواهرت رفتیم کنار دریا و داشتیم قدم میزدیم که خواهرت جلوتر از ما داشت می دوید بعد منو مامانت دیدیم خواهرت تنهاست یه دفعه تصمیم گرفتیم تو رو به وجود بیاریم ...........


شهاب : .............................................



امیدوارم که دلیل به وجود امدن شما اینطوری نباشه .....

اینجا ایرانه

اینجا ایرانه یه گربه ی هفت هزارساله ، که زندست تاوقتی که نفت خام داره..
اینجا چهارفصله ولی تو دل مردمش ، فقط برف زمستونو سرمایه داره
اینجا آیینه ها تو رو به تو نشون نمیدن ، ببین گربه منو به کجا کشونده میگم
مردم همه توی رویاهاشون قدم میزنن ، تقدیرو واسه همدیگه رقم میزنن
اینجا چوبه ی داره تنبیه انحراف ، واژه ی تظاهره معنی احترام
اینجا آبرو سی دی تو دسته بچته ، چیزی که دستتو بگیره دست حسرته
اینجا دین من توجیه کثافت کاریه منه ، تو یه مجرمیو حکم اسارت دادی به تنت
چی دوست داری بشنوی از این بشر ، خواهر روسری سرت کن که من تحریک نشم ؟؟
اینجا صف اول نماز پست و مقامه ، علم و تجربه رو از بین برده روابط
اینجا ریش بذار یقه ببند کارت رو غلتکه ، خنجرو غلاف کن بشو وارد تو محلکه
اینجاگفتن حقیقتم جواز نداره ، اونقدر مشکل داری که واست حواس نذاره
اینجا بچه ی 10ساله قمه به دسته ، مرض غرب زدگیه حالا زده به نسله


اینجا خاک اجداد منه ایران من ، داره هر روز بازم میشه ویرانه تر
چرا عادت داری بالاسرت شلاق باشه ؟ وقتی ستاره ای نداری تو شبهات آره
بنویس با خون مردم بی ستاره ، بنویس از جوونی که زندانو پیشه داره
بنویس عاقبت ماها در به درییه ، اینجا ایرانه گربه ی قلب زمینه


اینجا زندگی نمیکنن نفس میکشن ، طعم خون برادرو از رو هوس میچشن
اینجا مادربزرگامون قصه نمیگن ، آخه بچه ها دیگه ته قصه رسیدن
اینجا منتو به تلاش ترجیح میدن ، سر صندلی تو مترو هم درگیر میشن
اینجا گوش های مردم شعار پرستن ، به هم میگن پیدا نمیکنی تو هارتر از من !
آخه تفریح سالم جوونا سیگاریه ، دخترو زمین زدن از روی بیکاریه
اینجا ایرانه و از بالا خشگله همین ، توش که بیای یه چیزایی هست مشکله نگی
اینجا جای بحثای سیاسی فقط تو تاکسیه ، مهندس مملکتم پشت دخل واکسیه
اینجا نابغه هامون همشون بورسیه تو غربن ، نخوانم برن مجبورن راضی بشن قلبن
اینجا هرکی به خودش میگیره ژست سرباز ، حتی پرنده ها هم ندارن حس پرواز
اینجا واسه ی خودش داره هر کی قبله ای ، کسی فکر تو نیست تا وقتی زنده ای
کناره هر راه راست هزار تا بیراهه هستش ، آینده ای نداری چون ایران بیمار نسلش
تا بخوای بجنبی پشتیا زیرت میکنن ، خیلی راحت سختیا پیرت میکنن
چشمای منه بازم میشه از غم خیس ، قلمو میندازم توانی تو دستم نیست
فقط با رفتن راه میشه به جایی رسید ، اینجا واسه رسیدن راهی جز رفتن نیست

چند مکالمه کوتاه

این پست رو گفتم به سبک داداشی بنویسم!


------------------------------------

محمدعلی: داداشی ببین اگه فیلمش خوبه توررنتش رو برام بفرست من هم دانلود کنم

شهاب: حدود 600 مگابایته

محمدعلی: خودش رو نه، توررنتش رو

شهاب:فهمیدم بابا... نفهم که نیستم

محمدعلی: جدی می گی؟

شهاب:.......

-------------------------------------------------------

محمدعلی: hi,سلام ، آمیگو My Friend ، پدر سوخته,چطوری؟

امیر حسین:سلام ، ممنونم، نظر لطفته

محمدعلی: شوخی بود تو خونتون 2تا راکت بدمینتون پیدا میشه فردا واسه من بیاری؟

امیر جسین: برای چی کلک؟

محمدعلی: دیگه دیگه

امیرحسین: باشه! ولی من هم با راکتم میام که استفاده درست بشه

محمدعلی: تشریف بیارید

امیر حسین: بعد فقط هم باید با من بازی کنی

محمدعلی:دیگه چی؟ ناهار هم می خوای؟

امیرحسین: بدم نمیاد

محمدعلی: سنگ پای قزوین می دونی چه شکلیه؟

امیرحسین: آره، شکله منه

محمدعلی: به جز قیافت که خوشم نمیاد ازش از این که خودت می فهمی شکل چی هستی خیلی خوشم میاد

امیرحسین: میارم برات

محمدعلی: دستت دردنکنه! البته اگه زحمتی نیستا! اگرم هست مشکل خودته

---------------------------------

راستی داداشی!


تو پست قبلی من یه خانومی نظر داده بودن اسمشون سیمین بود خیلی خانوم با شخصیتی بودن میای برام بریم خواستگاریشون؟!

خاله فریده

خاله : سلام شونگلی ، منگولی ، تنگولی ، خنگولی ، بومبولی

شهاب: سلام خاله جان ... من 20 سالمه خاله .. بچه نیستم

خاله : خوب حالا ...من همون خاله ای هستم که وقتی میرفتی دستشویی میمومدم می شوستمت

شهاب: اون مال 18 یا 17 سال قبل بود ... الان دیگه بزرگ شدم ..

خاله : هر چقدر هم بزرگ شده باشی بازم واسه من همون شهاب کوچولو هستی

شهاب :

 


من نمیدونم چرا توی این فامیل هر جا که میریم با من اینطوری برخورد میکنن ... همه میگن بچه که بودی ما یه کاری برات کردیم ... یا این که وقتی من بچه بودم یه کاری روی اونا کردم (دستشویی روشون کردم )...ما مردیم که یه جا بریم دختر خاله ها یا دختر عموها جلوی ما روسری سرشون کنن ... اصلا منو مرد حساب نمیکنن .. میگن تو که بچه بودی ما فلان کارو برات کردیم در نتیجه تو مثل بچمون هستی ... (البته تمام دختر خاله ها و دختر عموهای من سن بالا و ازدواج کردن به جز چند تا)...به هر حال این خاله فریده ی ما که البته دیشب تازه از راه رسید و منه بیچاره رو فرستادن که برم از فرودگاه بیارمش از همون اول صحبت اعصاب منو خورد میکرد... هی میگفت تو که بچه بودی فلان گند رو زدی و من برات درستش کردم ... و من توی دلم میگفتم که بسه دیگه ترو خدا و بیرون دلم به صورت ظاهری به حرفاش میخندیدم ...

 

خاله : یادته بچه که بودی با یه 4 لیتر بنزین و یه کبریت رفتی زیر ماشین عموت ؟

شهاب : نه ...((( )))

خاله : یادته برف پاکن ماشین داییتو کندی

شهاب : نه ... ((()))

خاله : یادته منو عموت ( شوهر خالم ) توی اتاق تنها بودیم تو یه دفعه امدی داخل ؟

شهاب : اره اره اره اره


توی ادامه مطلب یه پست دیگه گذاشتم .. اگه دوست داشتید برید بخونید .. اگه حال نکردید نرید

ادامه مطلب ...

دولت مثل سگ از مردم می ترسه!

هی من می خوام مطلب سیاسی ننویسم!


نمی ذارن!


دولت مثل سگ از مردم می ترسه!


همچین که خبری بشه نیرو هاش رو مثل گوساله های رم کرده وحشی می فرسته وسط مردم


موبایل ها رو قطع می کنه!


یاهو مسنجر و بقیه و قطع می کنه


شکنجه میده


می کشه


و باز یه سری آدم نما عین بز اخوش ازشون حمایت می کنن!



خدایا چقدر ظلم باید بکشیم


از اون اول تاریخش داریم ظلم می بینیم!


تا کی آخه


کی ما هم می تونیم راحت زندگی کنیم


خدایا اون کافر ها رو به ما ترجیح می دی


ما باید اینجا مثل سگ کار کنیم باید مثل خر جون بکنیم


اون کافرهای لعنتی دارن تو بهترین مکان های زمینی که آفریدی از زندگیی که بهشون دادی لذت می برن


اون ژاپن بدبخت هیچی نداره! بمب روش زدن! هنوز که هنوزه بچه های ناقص به خاطر اون بمب کوفتی دارن اونجا به دنیا میان! داره دنیا رو می ترکونه!


اون چین لعنتی که همشون تریاکی بودن داره همه کشور ها رو نابود می کنه!


اون آمریکا و استرلیا که تبعید گاه بودن بهترین کشور های دنیا شدن!


آخه چرا ما باید این طوری باشیم خداوندا!


چرا آخه


کی می خوای یه نگاهی به این طرف بندازی خدایا؟!


تا کی می خوای بذاری یه سری خون خوار حروم زاده بنده هات رو زجر بدن!


آخه تا کی؟


ولی با همه این حرفا بازم شکرت خدایا