دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

نقش کارخانه ی کاندوم سازی لورنس در اغتشاشات اخیر فاش شد

سومین کیفرخواست قرائت شده در صحن علنی دادگاه رسیدگی به بازداشت شدگان اخیر

ریاست محترم دادگاه انقلاب اسلامی تهران
سلام علیکم

طبق مدارک به دست آمده و اعترافات تکان دهنده ی متهمین آن ها هر شب قبل از سکس از کاندوم های مخصوصی استفاده می کردند که توسط کارخانه ی کاندوم سازی آمریکایی لورنس تهیه می شده و حاوی مواد هورمونی فعال کننده ی روح اغتشاش گری بوده اند. این مواد که روی سطح خارجی کاندوم قرار می گرفتند قابلیت چسبندگی بسیار بالایی دارند. به طوری که پس از اینترکورس به دیواره ی مهبل چسبیده و تا 72 ساعت در آن محل باقی می مانند و در لقاح بعدی به همراه اسپرم با تخمک مخلوط می شوند و جنین تشکیل شده به صورت مادرزادی اغتشاش گر خواهد بود. شایان ذکر است که یکی از سهامداران اصلی شرکت مذبور یک اسرائیلی هست و بودجه اعظم این کارخانه ی کاندوم سازی از طریق وزارت خارجه ی آمریکا تامین می شود. این اعترافات هولناک نشان دهنده ی برنامه ریزی بلند مدت صهیونیست بین الملل و استکبار جهانی برای ریشه کن کردن انقلاب اسلامی و راه اندازی انقلاب مخملی در کشور دارد.
عمق فاجعه در اینجا نمایان می شود که پس از بررسی های انجام شده در 265 پایگاه بسیج تهران و شهرستان ها مشخص گردید به سبب رایگان بودن این محصول متاسفانه خیل کثیری از خواهران و برادران بسیجی که سرمایه های این انقلاب هستند نیز ناآگاهانه از همین کاندوم ها استفاده می کردند. آقایان بهزاد نبوی و محمد علی ابطحی مسئول گروه توزیع رایگان کاندوم های معلوم الحال در پایگاه های بسیج هستند که به صورت صریح به این موارد اعتراف نموده اند و سند این اعترافات ضمیمه شده است.
یکی از جاسوسان دستگیر شده در همین باره می گوید: اولین بار که از این کاندوم استفاده کردم کار به سختی و کندی پیش می رفت و به سبب چسبندگی مواد مورد نظر، حرکت من و همسرم به صورت یویو شده بود که پس از چند بار تمرین و تقویت عضلات مربوطه این موضوع مرتفع شد. ما در آن مقطع به سبب این که توسط عوامل سفارت انگلیس وسوئس شدیدا شستشوی مغزی داده شده بودیم احساس می کردیم که استفاده از این کاندوم ها در نهایت موجب آزادی ایران می شود و در سطح وسیعی شروع به آموزش استفاده از این کاندوم نمودیم و کارگاه های عملی بسیازی در این مورد راه اندازی شد که همگی تحت نظارت حزب مشارکت فعالیت می کردند. من هم اکنون اعلام می کنم که زندان این فرصت را به من داد تا متحول شوم و هم اکنون که در سلامت کامل روحی و روانی هستم، در کمال آزادی اعلام می کنم که آقای محمدرضا خاتمی، دبیر کل حزب مشارکت،  یک خائن بزرگ است. متن مبسوط اعترافات جاسوس مذکور ضمیمه شده است.
گزارش ها حکایت از آن دارد که با توجه به برنامه ریزی سازمان یافته عناصر خودفروخته داخلی متاسفانه پای این کاندوم ها به خانه ی رئیس جمهور محترم نیز کشیده شده و ایشان از چسبدنگی محل مورد نظر و کندی حرکت در طول اینترکورس شاکی بودند که این موضوع طی حکمی مستقیما به وزیر اقتصاد و بازرگانی وقت برای پیگیری موضوع ابلاغ شده بود.

شرح اتهامات هر یک از متهمین در پرونده منعکس می باشد و در کیفرخواست آنان دلایل اتهام و میزان دخالت هر یک در توزیع این کاندوم ها احصا گردیده که در نوبت اعلامی قرائت و تبیین می گردد .
معاون دادستان عمومی و انقلاب تهران



برگرفته شده از : http://tinyurl.com/mnkr7q


وبلاگ : http://khodekhodam.wordpress.com

بخور ... نخور

- نخور ... انقدر نخور بدبخت میمیری !!!

-نگران نباش مامان هیچیم نمیشه

-چربیت بالاست ... واسه همین سرت گیج میره . نخور !!!

-فدات شم بذار این چند روزی که زنده هستیم خوش باشیم

- د نخور پاشو گمشو ... پاشو بهت میگم ..پاشو برو اتاقتو تمیز کن شده مثل طویله ...

- چشم چشم ...

 

دقیقا 20 سال و 4 ماه و 13 روز بود که آرزو به دل موندم که مامان یه بار به جای

این که بگه نخور بگه بخور .... مادرم بهم هی میگفت نخور و من میخوردم

و نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم ... البته چون قدم بلنده ( تقریبا 194 فکر میکنم )

زیاد چاقیم معلوم نمیشه واسه همین همه فکر میکنن من 80 کیلو هستم در صورتی که

اول 90 کیلو بودم و حالا 102 کیلو شدم ...که اون 12 کیلو رو توی 3 هفته ی مسافرت

اظافه کردم .. خلاصه انقدر چربیم بالا رفته بود که روزی دو یا سه بار چشام سیاهی

میرفت .بابا هم  برای دو هفته بهم اجازه رانندگی نداد.خلاصه این که این همه داستان تا قبل

از 5 روز پیش بود ... 5 روز پیش یه دفعه تصمیم گرفتم لاغر کنم ...خیلی دارم تلاش

میکنم که بتونم لاغر کنم .. تا حالا که خوب پیش رفته ... همه دارن تشویقم میکنن ...

 

-بخور .. اینطوری که پیش میری میمیری

- نه مامان میخوام لاغر کنم

- گفتن لاغر کن نه این که یه دفعه همه چیزو قطع کنی .. از این برنجا بیشتر بکش بخور

- نه مامان میخوام لاغر کنم

- گمشو بخور انرژی بگیری ... میمیری

 

و حالا آرزوی من برآورده شد ... مامان بهم گفت بخور

 

(من که آخر نفهمیدم چه کار کنم .. میخورم میگه نخور ... نمی خورم میگه بخور

دیوانه شدم رفت )

یکی بود یکی نبود!

راستی دیدن؟! 
مهدوی کیا که قبل از این که دست بند سبز ببنده و از تیم بره کلی همه جا تحویلش می گرفتن و می گفتن امید تیم ماست و اینا؟!  اما بعد از جریان دستبند سبز و خداحافظی تو تلویزیون گفتن فلان روزنامه گفته که مهدوی کیا دیگه بازیکن خوبی نیست و خوب بازی نمی کنه! می بینین سیاست چه می کنه؟! حالا بازم بگین آقای فلانی رئیس جمهور خوبیه و اقتدار داره! البته واقعاً اقتدار دارن که قبل از انتخابات حقوق ها رو زیاد کردن و بعد از انتخابات دوباره کم کردن! این خودش آخره اقتداره! نمی دونم تا کی می خواین طرف دروغ و کلاه برداری رو بگیرین! به قول آقای کروبی نن جون منم که فوت کرده می فهمه!(البته مادر بزرگ من خوشبختانه در قید حیات هستن!) مرده ها می فهمن! نمی دونم چرا زنده ها....! البته می گن انسان مرده متحرکه! وقتی که از این دنیا رفت تازه زنده میشه! راستی! حال آقای دوست اسرائیل چطوره؟! جناب مشایی رو میگم! رهبر گفتن از ایشون استفاده نکنید...از معاون اولی خودش استعفا داد بعد رئیس جمهور کردش سر دفتر! اینا همش نشون دهنده اقتداره رئیس جمهوره به خدا! البته نمی دونم کشتار جوون های مردم مثل ضحاک مار دوش هم  اقتداره یا نه و همین طور زندانی کردن کسایی که دنبال حقشون اومدن! دولت کلاً بیش از حد عدالت محوره! البته نه این که دولت در محور عدالت باشه! بلکه عدالت در محور دولته!  یعنی چی؟! یعنی این که کارایی که دولت می کنه، عدالت محسوب میشه! نه این که کارهایی که عدالته، دولت میکنه!
معنی عدالت محور
مؤید باشید!(به امید روز های سبز)

19 به 20

بچه که بودم هی دعا میکردم که خدایا سریعتر بزرگتر بشم بتونم کارایای

بزرگونه انجام بدم ... از وقتی که 18 سالم شد و از نظر قانونی یه سری کارا

تونستم بکنم احساس کردم که ای کاش هنوز بچه میموندم و بقیه واسم کار

میکردن ... و حالا که 20 سالم شده دیگه هی دعا میکنم که کاش هنوز 10

سالم بود ... هی یادش بخیر اون دوران ...

همچین میگم اون دوران انگار که 50 سال قبل رو میگم ...

خلاصه این که امروز روز تولد من بود ... از صبح تا حالا چند تا اس ام اس

داشتم که تبریک گفتن .. مامان و بابا و خواهر و پسر داییم تبریک گفتن

من اصلا اهمیت نمی کم که کسی واسم کادو بگیره یا نه ... من تنها به یه

 چیز خیلی اهمیت میدم ..

اونم اینه که کسی یادش باشه که امروز تولد منه ... این خیلی واسم

مهمه .. همین چیزاست که انسان ها رو به هم نزدیک میکنه ...

 به صورت مجازی ...

موفق باشید ...

همینطوری

دیروز بلاخره پسر عموم تشریفشونو بردن ... البته رفتنشم بی دردسر نبود ... باید آقا رو میبردم

پلیس راه تا اونجا بتونه اتوبوس ها ی شمال رو سوار بشه ... راستش وقتی رفت احساس کردم که

یه ذره دوباره تنها شدم .. وقتی بود با هم حرف میزدیم و توی اتاقم تنها نبودم و با هم بازی کامپیوتری

 میکردیم ... ولی حالا که رفت دوباره تنها شدم ...

هر چند بعضی وقتا میومد روی اعصابم ولی خوب بهش عادت کرده بودم ... خداحافظ پسر عموی عزیز

خوب ...

خوب برنامه اینطوری شد که من فردا ساعت ۳ بعدازظهر برم مسافرت ... کجا !!!! ؟ ... نمیگم کجا

امیدوارم توی این یه هفته که من نیستم به همه تعطیلات تابستون خوش بگذره ...

نمره هام بهتر شد ... زبان ++C رو که 3 واحد بود شدم 19.5 ... و ریاضی عمومی که قبلا بهم 13 داده

 بود،داد 15 ... و بقیه ی نمره هام مثل قبل ... اندیشه 11.75 و ادبیات 14.5 و زبان خارجه 17 ...

و در آخر این که همتونو دوست دارم و امیدوارم که در تمام کارهای زندگیتون موفق باشید

من در طول سفر گه گاهی میام به نظرات سر میزنم پس نظر یادتون نره ...