دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

انگیزه

مامان : شهاب جان پاشو یه کمکی به من بکن شب مهمون داریم


شهاب : بیخیال مامان من امتحان دارم حسش نیست


مامان : حالا بیا...یه استراحتی هم بکن به منم کمک کن ... کمرم نمیشه جارو کنم


شهاب:امتحانم خیلی مهمه مامانی...سه واحده .. کم بگیرم هیچی دیگه



مامان:ااااا..باشه..پس شب نمیتونی بیای تو مهمونی دیگه اخه درس داری ... میدونی که

مهمونا یه دختر دارن خوشگل...هم سن خودته ...یادته...میترااااا...

شهاب : چوکاره !!! دختر !!! هم سن !!! خوشگل !!!




سلام


دوستان عزیز نزدیک عیده ... پاشید به مادراتون کمک کنید که انقدر اذیت نشن


درسته که از شما کمک نمیخوان ولی شما با کمکتون اونارو خوشحال کنید ..


روز جهانی زن هم گذشت .. ولی من بازم تبریک میگم این روز رو به تمام زنان این دنیا


و به خصوص مادران زحمت کش ...ولی گاهی وقتا قبول دارید که حتما باید یه نیرویی باشه که


شما رو جذب کنه که کار کنید .. مثلا مادرا به عشق بچشون و شوهرشون کار میکنن ...


کارگر ها به عشق حقوق اخر ماهشون کار میکنن ... دختر ها به عشق وجود پسر کار میکنن


و البته پسر ها اصلا توی اینجور مسائل وارد نمیشن و به خاطر دل خودشون کار میکنن


کلا به نظرم اگر انگیزه تو کار نباشه کار بیهودست...





شهاب : مامان موتور یخچال رو هم تمیز کنم .. خیلی کثیفه ها ..!!!؟؟؟؟


مامان : نه


شهاب : مامان این فرش ها رو ببرم بشورم ؟!!!!


مامان : نه


شهاب : پس ببین مامان من از این کنار شروع میکنم به طی کشیدن خوبه ؟


مامان : آره


شهاب : وای هنوز میوه هم نخریدیم .. شیشه ها تمیز نیست .. ظرفارو نشستم ...


مامان : آفرین پسر گلم این کارارو انجام بده من میخوام برنامه ی بفرمایید شام نگاه کنم


شهاب :





دوستان عزیز : کلیپ من رو هم حتما دانلود کنید که از دستتون میره ... خودم توش بازی کردم

                   

                     این کلیپ حجم نزدیک به    8  مگابایت رو داره :   اینجا


                      این هم پشت صحنه ی همین کلیپ حجم ( 766 کیلوبایت‌) :   اینجا

عروسی

محب:شهاب ؟؟؟


شهاب:ها ... نه ... چیزه میخواستم برم سوییچو بدم به مامانم


محب : میدونی این قسمت خانوماست .. آقایون از این طرفه .. 


شهاب:باشه تو برو من برم سویچو بدم و بیام


محب:خوب بده به این بچه ببره بده .... هیز


شهاب:من هیزم!! ... من میترسم بچه سویچو گم کنه وگرنه مشکلی نیست


محب : آفرین دیگه نبینم بیای قسمت خانوما


شهاب :





سلام ... سلام


سلام به همه ی اونایی که در غیاب ما ( زمان فیلتر شدن ما ) نا امیدانه میومدن اینجا


سلام به همه ی اونایی که در غیاب ما برایمان گریه کردن ( توهم )


سلام به همه ی اونایی که میخواستن که ما بیاییم


و سلام به همه ی اونایی که اصلا مارو تحویلم نگرفتن


عروسی ....جایی که یه عده مفت خور جمع میشن و برای گرفتن غذا و میوه و شیرینی


برای عروس و داماد دست میزنن و گه گاهی هم میان وسط مجلس و کمر و باسن خودشونو


یه تاب میدن (قسمت مردونه که اینطوریه )  ... در همین حین که همه مشغول رقصو شادی


هستن عده ای هم در کنار مجلس زنانه جمع و مشغول نگاه کردن به خانومان (از جمله بعضی ها)


اولا که با مقوله ی عروسی کاملا مخالفم .. با بریز و بپاش ...و تصمیم دارم پول عروسی رو بردارم


با خانومم بریم خارج کشور صفا و صمیمیت ... نشد ، میریم اصفهانی ، شیرازی ، کیشی ،


قشمی ، یه جایی که خودمون دو تا صفا کنیم ... 


دوما که بابا چرا اخه میرید انقدر هیز بازی در میارید .. کارو کاسبی مارو هم خراب کردید،اه اه




شهاب : آقا شما اینجا چه کار میکنید؟ .. اینجا قسمت زنانه هست


آقا:هیچی .. امدم ... چیزه !!!.. امدم سویچو بدم به زنم

شهاب:بهت نمیخوره زن داشته باشی .. خجالت نمیکشی میای دید میزنی ؟



آقا : آقا درست صحبت کن .. کی دید زد ... صداتو بیار پایین ... اصلا من میرم


شهاب:کجا . واستا .منم امدم سوییچ بدم دست مادرم .بیا با هم سوییچو بدیم 


آبان تا اسفند

سلام ....


خوب .... آبان تا اسفند ... عنوان پست جدید ... پستی که باید مدت ها قبل داده میشید ...


دلایل زیادی داشتم که این وبلاگو بستم ... دلایل همینطوری یکی پس از دیگری رو هم


انباشته میشد تا این که در آبان به اوج خود رسید ... با توجه به صحبت هایی که با داداشی


داشتم تصمیم بر این شد که وبلاگ رو تا اطلاع ثانوی ببندیم . البته داداشی با این قضیه به


شدت مخالف بود ولی به خاطر من قبول کرد ... از آبان به یعد یکی از کار های مهمی که


میخواستم انجام بدم درس خوندن و کار کردن بود ... خداروشکر از اون موقع تا حالا هم تو


کارم موفق بودم و هم توی درس ها ...


در حال گذروندن ترم 5 با 6 واحد درسی در دانشگاه هستم ... توی این مدت شدیدا


به فیس بوک علاقه مند شدم و کلی اونجا فعالیت کردم ...


در این مدت بعضی وقتا به دوستان سر میزدم ولی در طولانی مدت....


خوب حالا دوباره برگشتیم ...


خوب در دوره جدید یه جورایی سیاست های وبلاگ  فرق کرده


دیگه تعداد بازدیدکننده برام مهم نیست(قبلا مثلا مهم بوده )


همونطور که میبینید تعداد لینک ها رو به شدت کم کردم


سعی میکنم نظر ها رو 5 تا 7 روز بعد از هر پست تایید کنم




تا جایی که بتونم تلاش میکنم مثل قبل مطالب طنز بنویسم و بنویسیییییییممممم


به کسانی که لازم بود خبر دادم


امیدوارم این دوره ی جدید بتونیم مثل دوره ی قبل و بهتر از قبل در خدمتتون باشیم


با تشکر شهاب

طرز بیان و جنسیت

مامان : عزیزم .. عشقم .. نازم ...



بابا : .( ذهن بابا : خدایا خودت رحم کن 

مامان : .شهاب میخواد بره دانشگاه ... منو تو ، تو خونه تنهاییم ...



بابا : ای جان...شهاب کلاست ساعت چنده ...


شهاب : الان میرم ....(     )



بابا : اخ جووووووووووننننن

مامان : راستی عزیزم ما تو خونه به یک بخارشو نیاز داریم


بابا :



شهاب : خوب موفق باشی بابایی ... بهت خوش بگذره من نیستم






سلام به همه ی دوستان عزیز و گرامی و ارجمند و باحال و توپ خوب من کاملا به این

نکته پی بردم که اگر یه خانوم با عشوه (نمونه عشوه خانوم ها )  یه چیزی

رو بیان کنه خیلی تو ایران حرفش جلو میره تا یه آقا (نمونه عشوه آقا )



آقا اصلا هر جا که میری اگر آقا باشی اصلا جوابتو نمیدن .. توی تاکسی .. توی بانک .. توی هر جا


حالا اگر یه خانوم باشی و یه خورده هم آرایش کرده باشی و خلاصه همین دیگه همه جا


کارات سریع راه میوفته .. بدون نوبت همه جا میتونی کارتو راه بندازی ... .. میگی نه


امتحان کن ... اگه آقایی تغییر جنسیت بده خانوم بشو ..


اگر خانومی تغییر جنسیت بده آقا بشو


خلاصه این که دور دور خانوماست ... از قدیم بوده .. هست و خواهد بود ...




شهاب :عزیزم .. جیگرمممم ... نازم .... نفسمممم


بابا : اینطوری نکن چندشم میشه ...


شهاب : عزیزم برام دوچرخه میگیری ؟


بابا : وضع مالیم خررراااااااابببببههههه 


شهاب : من که برات عشوه میامو ناز میکنم .. لوس میکنم خودمو .. نمیگیری !!!؟؟؟


بابا : اگه همه کار بکنی شاید برات بگیرم


شهاب : بابا   !!!   تو   هم  آره !!!! .... ( بگو من به کی رفتم )







امسال چی کاشتین ؟

شهاب : سلام بی بی چطوری ؟ خوبی ؟ من شهابم .. شهابم


مادربزرگ : امسال چی کاشتین ؟ 


شهاب : چوکاره !!!!!؟؟؟؟.. بی بی جان من شهابم ... نوه دختریتون ...


مادر بزرگ : اگه هندونه ها رو  درو  کردین بیارین من امتحان کنم


شهاب : ای بابا ... مگه من کشاورزتونم ؟؟


مادر بزرگ : تو غلط کردی نصف محصول رو فروختی بدون اجازه ...



سلام سلام


سلامی گرم به همه ی دوستان عزیز و گرامی ...


امیدوارم که حالتون خوب باشه.خیلی خوشحالم که دوباره تونستم یه چرتی بنویسم


خوب داستان ما از این قراره که یه مدت طولانی این مادر بزرگ ما برگشته به گذشته


یعنی فکر میکنه که توی روستا زندگی میکنه و الان زنه خان روستاست ... الان فکر میکنم


100 سالش باشه این بی بی ما ... تاریخ تولدش 1298 هست و با توجه به این که اون موقع


شناسنامه رو یه خورده بزرگتر میگرفتن پس احتمالا باید تاریخش 1300 باشه ... که میشه 89


سال...خلاصه این که الان فکر میکنه من کشاورزشونم .. بابام خدمتکارشونه و مامانم که


دخترشونه ... حتی گیر میده که چرا خدمتکارشون میره کنار دخترش میشینه ..یا


کشاورزشون میاد لپ دخترشو بوس میکنه ..خیلی چیز بدیه این آلزایمر..


خدا هیچ کسی رو گرفتار این آلزایمر نکنه ...



مادربزرگ : عشق من ... واسه امشب برنامت چیه ؟


شهاب : هان !!!؟؟؟؟


مادربزرگ : امشب با هم بریم تو دریاچه شنا کنیم .. نه عزیزم ؟


شهاب : ایییییی... بی بی من شهابم .. شهاب .... شوهرت نیستم


مادر بزرگ : تو مثل همیشه منو بغل کن و لبامو .... بیز بیز .... امسال چی کاشتین ؟



بعدا نوشت : اون قسمت بیز بیز یعنی بی بی برمیگرده به حالت اول



تور ابدال آباد ...

سلام به همه ی دوستان عزیز و ارجمند


خوب این پست با بقیه پستا فرق داره .. بگو چه فرقی ؟؟؟


فرقش اینه که این پست رمز داره


دلایل :


1-بعضی از دوستان کم لطفی میکنن و فقط عکس هارو نگاه میکنن ولی نظر نمیدن ...


از 4 تا پست عکسی که دادم کاملا مشخصه...حدود 200 تا بازدید کننده هر مطلب داشته


ولی میانگین 20 تا نظر هر مطلب عکس


2-همینطوری خواستم از امکاناتی که بلاگ اسکای در اختیارم میذاره استفاده کنم


بچه ها ببخشید ... ولی مجبور بودم ...




خوب هرکسی رمزو میخواد توی قسمت نظرات


بگه تا سریع رمزو بهش بدم


رمز رو در پست قبلی وارد کنید و مطلب رو


بخونید .. با تشکر