دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

دوران جوانی

جمع تمام قطره ها میشود دریا، بیا دریا شویم

عکس

مطلب نداشتم گفتم یه چندتا عکس بذارم


1- منو مانی سر این کامیونه با هم جنگودعوا داریم



2- اینم اسمش شانیه..خرگوشه ... 3 روز پیش خریدمش ... بعد از مانی پرسیدم که اسمشو


چی بذارم گفت بذار شانی ...انقدر میخوره...هویج و کاهو و ... هرچی بهش بدی میخوره


یکی دوبار ماکارونی بهش دادم ..انقدر باحال بود ... ولی همش دستشویی میکنه




3- این عکس رو هم همین الان گرفتم ... الان نمیتونم بخورمش چون هنوز افطار


نشده .. انشاالله به 20 دقیقه دیگه ترتیبشو میدم ..عجب چیزیه ... ترررررشش


لواشکه ... بازش که میکنی توش ترشکه ... ..چیز عجیبیه




تیز

الناز:درد داره؟

شهاب:اگه خیسش کنی نه نداره ..

الناز:شهاب؟؟؟

شهاب:خوب ...کرم بزن

الناز:شهاب؟؟؟

شهاب:خوب بابا شوخی کردم ... نه یه بی حسی برات میگیرم

الناز:اره حتما... اگه محکم بزنه دردم میگیره

شهاب:میخوای خودم برات بزنم... 

الناز:مودب باش

شهاب :



سلام ...سلام...سلام


خوب خیلی خلاصه و مفید صحبت میکنم ....


شرمنده شرمنده شرمنده ....


رفته بودم سفر ... 3 هفته...هم جنوب رفتم هم شمال...جای همتون جالی


الان یه 2 هفته هست که برگشتم ... ولی وقت نمیکنم به وبلاگ سر بزنم ...


واقعا دوستان مارو شرمنده کردن با نظراتشون ... واقعا جا خوردیم که این همه نظر گذاشته


بودید ... ...( ذوق مرگ شدیم )...نمیدونم چجوری جواب نظراتو بدم ... تا جایی


که سعی کنم وقت میذارم ...



شهاب: سلام ...

پرستار:  بکش پایین برو رو تخت

شهاب: ...رو تخت به پشت بخوابم یا به رو ؟

پرستار:

شهاب: اها ... پس باید به پشت بخوابم

پرستار: بی حسی داری ؟

شهاب: من که لازم ندارم اگه شما میخواید براتون بگیرم

پرستار : اقا مودب باش

شهاب : آآآآآآآآآآآآآآآآآ ییییییییییییییییییییییی




راستی یه خبر دیگه .. خواهرم نامزد کرده ...با پسرخالش ...از من هم اجازه پرسیدن


که اجازه میدم این ازدواج سر بگیره یا نه ..خوب از اونجایی که منو برای اولین بار بزرگ


حساب میکردن و حرفم تاثیرگذار بود جو گیر شدم ... اولش یه دعوا راه انداختم که پسرخاله


فکر نکنه ما خواهرمونو از سر راه اوردیم ..بعدش امدن منو بستن به تخت تا یه دفعه نزنم


دک و پوز پسر خاله رو بیارم پایین ...از آخر هم با 2 تا شرط قبول کردم ... اول این که

پسر خاله بعد از ازدواج با خواهرم هوای مارو هم داشته باشه (بوی پول میاد)..


دوم و از همه مهمتر قرارشد اگرخدابهشون بچه داد از 18 سالگی بچه رو بدن دست من


تا تربیتش کنم


خلاصه داستان این که واقعا ممنون که توی این مدت بهمون سر میزدید ... سعی میکنم


جبران کنم



شهاب: اااایییی .. ااااییییی .... اااایییییی


پرستار: ها .. چیه درد داشت ... شیرین زبونی نمیکنی دیگه


شهاب : اااایییی .. خدا بگم چه کارت کنه


پرستار : چی چی ... مثل این که یه آمپول دیگه میخوای


شهاب: نه نه نه ....





ب.ن : بعضی از دوستان ناراحتن که چرا بی خبر رفتم ... من از این دوستان عذرخواهی میکنم


ب.ن :از دست بعضی از دوستان ناراحتم ... چون از طریق اس ام اس بهشون گفته بودم


که کجا هستم ولی اونا نیومدن و در وبلاگ اعلام نکردن ...


پست های میهن بلاگ

چند روز پیش رفتم  وبلاگ قبلیمون توی میهن بلاگ ... یادش بخیر .. واقعا دورانی بود


چند تا از پست های خودمو توی اون وبلاگ در ادامه مطلب میذارم .. واسه این که بتونم این


مطالب رو نگه دارم واسه همیشه ... یادش بخیر


خوب یه نکته دیگه این که دوستانی که مارو لینک کردن یه لطفی بکنن و این لوگو رو توی


وبلاگشون بذارن..هر زمان که ما به روز شدیم این لوگو تغییر میکنه ..( جادوگریه)


این عکسش :


این هم کدش :


نکته : عکس در داخل وبلاگ شما کوچک است


نکته : وقتی کد رو گذاشتید به ما خبر بدید ... ممنون






پست های میهن بلاگ در ادامه مطلب :

ادامه مطلب ...

همینطوری

 اهداف از این پست :


1- این که پست قبلی به دلیل تعداد نظرات بالا خیلی بخش نظرات سنگین شده بود


۲-یک تیره خواستم یه چیزی بگم


۳-واسه این که دورهمیم بخندیم


4- 8 تیر تولدمه .. خواستم خبر بدم ... نه این که انتظار داشته باشم ها ... همینطوری گفتم


ادامه مطلب ...

خشم مادر

مامان : پدر سگ کجا در میری ...؟؟؟؟



شهاب :   


----

شهاب : بابا جان مادرت منو یه جا غیب کن ...


بابا : ها .. خوب بذار ببینم ... متاسفم .. نمیتونم ...


شهاب : ولی اگه این کارو نکنی مامان منو زنده نمیذاره



بابا : ها یادته اون روز رفتی به مامانت گفتی منو بیرون دیدی که داشتم سیگار

میکشیدم ...... ها یادته ...اون موقع باید فکر اینجارو میکردی


---

مامان : دیوانه ی احمق .. کجاییییییی ؟

---


شهاب :

شهاب : غلط کردم ... گ ...ه  خوردم ... تروخدا بیا منو نجات بده



بابا : متاسفم من بیرون کار دارم ... علاقه ای هم ندارم که پر مادرت به پر ماگیر کنه ..





سلام به همه ی دوستان عزیز ...


امیدوارم که حالتون خوب باشه و سر حال باشید ...


خوب من که کاری نکردم ...راستش این اتاق ما کانال کولر نداره ...


پختم به خدا از گرما واسه همین یه ابتکاری زد به ذهنم و یه کار کوچیک کردم ...


از یکی از کانال های کولر یه سری روزنامه به هم وصل کردم تا برسه دم در اتاق خودم ...


و باد خنک رو از یک اتاقی که استفاده نمیشد اوردم تو اتاق خودم ... 


خوب فقط یه خورده این روزنامه ها تو چشمه ... اینم عکساش :



اینم دریچه تو اتاق خودم ...



خوب مامان هم که دیشب از مسافرت برگشت وقتی اینو دید زبونم لال یه تریپ سکته


ناقص کرد...انقدر عصابی شد که نزدیک بود تیکه بزرگه ریش پرفوسریم باشه



مامان : ها پس اینجایی ...


بابا : فکر کنم میخواید تنهایی حرف بزنید ... من میرم بیرون راحتتون میذارم


شهاب : نهههههههه


مامان : این چه کاری بود کردی ها ...



بقیه عکس ها در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

One For You & One For Me

دایی:سلام خانوم خانوما ... چطورید ؟ خوبید ؟ چه خوشگلید شما...


دختره :


دایی:جوون چه نازی میکنه ...میتونم تا دم هتل همراهیتون کنم ؟


دختره : لطف میکنید


دایی : بیا بریم ...من عاشق این کشورشماهستم...چقدرآدماش باحالن



سلام به دوستان عزیز و ارجمند ...


امیدوارم که حالتون خوب باشه ... یه توضیح کوتاه بدم ...این مطلب ما از خاطرات درخشان


داییمون هست که قبلا یه پست راجبهش نوشته بودم ... این خاطرش برمیگرده به زمانی که


رفته بوده تایلند ... و مثل این که اونجا فراونی دختره ... ما هم علاقه شدیدی پیدا کردیم بریم


تایلند ... میگن جای باحالیه ... صبح که از خواب بلند میشی 1 دلار میدی یه خانم خوشگل


میاد ماساژت میده ... باز یه دلار میدی میری استخر مختلط...باز یه دلار میدی میری سینما ..


همینطوری یه دلار یه دلار جمع میشه میبینی تا شب فقط 100000 دلار خرج کردی واسه خوش


گذرونی ... بابا این کشورا از چه راهایی پول درمیارن به خدا ...اونوقت یه توریست که میاد


کشور ما اول نگاه میکنیم لباسش مناسب باشه ... اگه نباشه به جرم جاسوسی میگیریمش


میبریمش اوین ... 


دایی : اوف .. چه بدنی داری تو جیگر طلا ...


دایی : بذار ازت عکس بگیرم ... یادگاری ...


دختره : کاندوم که داری ؟


دایی : اره عزیزم .. اونم هست .. نگران نباش


دختره : 2 تا بیار


دایی : چرا 2 تا ؟


دختره : One For You & One For Me


دایی:


(( طرف مرد بوده ... خودشو شبیه زن کرده بود ... این چیزا هم اونجا زیاده ))